قسم به نون و قلم یعنی آن قد و ابرو
که جز به قبله روی تو نیست ما را رو
تو خود بگوی ز روی تو روی چون تابیم
چنین که پرتو روی تو تافت از هر سو
نشان ز قرب تو داده ست عندلیب به باغ
وگر نه فاخته را چیست نعره کوکو
چرا دگر پس زانو نشینم از غم هجر
چنین که با تو شدم همنشین و همزانو
سوال کرد فضولی که چونی ای مجنون
ز یار خویش جدا گفت این سخن کم گو
مرا ز درد جدایی چه غم که با لیلی
چنان شدم که ندانم که این منم یا او
مدار امید شفا گفتی از لبم جامی
حبیبی انت طبیبی فکیف لا ارجو