جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

ساقی برآمد ابر بهاران

شد سبزه و گل خرم ز باران

ژاله گهر ریخت در جام لاله

لاله علم زد بر کوهساران

نرگس گشاده چشمی پر اختر

شب تا سحر چون شب زنده داران

صحرا گرفتند خلوت نشینان

پیمان شکستند پرهیزگاران

خوش آنکه گیرد چون لاله ساغر

بر روی سبزه با گلعذاران

کرده بنفشه بر فوت فرصت

دراعه نیلی چون سوگواران

جامی خمش کن کان تازه گل را

همچو تو بلبل باشد هزاران