جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲

خیزید حریفان که به میخانه درآییم

سلخ رمضان است به می روزه گشاییم

درد سرتسبیح و تراویح شد آخر

گلبانگ زنان رخ به در میکده ساییم

هر زنگ که از صوم ریا آینه دل

بسته ست به جام می صافی بزداییم

ترسم که گر امشب ز قدح دست بداریم

فردا ز ندامت سرانگشت بخاییم

ما درد کشانیم که جمعیت خاطر

دریوزه کنان از نظر اهل صفاییم

داریم به کف آینه جام که در وی

محبوب ازل را به محبان بنماییم

آن قوم که بی سبق عمل اهل قبولند

جامی به طرب کوش و قدح نوش که ماییم