جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

چه جور ماند که برما مه صیام نکرد

کدام عیش که بر عاشقان حرام نکرد

کدام سبزه امید را که خشک نساخت

کدام میوه مقصود را که خام نکرد

رمید نافه رام طرب نمی دانم

ز تار چنگ چرا مطربش زمام نکرد

مقلدند همه خاص و عام عارف نیست

جز آنکه کار به تقلید خاص و عام نکرد

صیام چیست ز جام وصال محرومی

خوشا کسی که درین ماه ترک جام نکرد

به چاشت روزه خود را به باده کرد افطار

حواله اش چو سفیهان به وقت شام نکرد

ز زیرکان نرسد اعتراض بر جامی

به مقتضای چنین صوم اگر قیام نکرد