جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

جمال عشق قدیم است و مابقی محدث

مجال دخل ندارد خرد درین مبحث

ازان جمال یکی جلوه بایدم دم مرگ

که بیخودم فکند از ممات تا مبعث

به وصف شاهد ژولیده موی گرد آلود

اشارتیست عجب «رب اغبر اشعث »

نماز عشق و ولا را به قبله گاه قدم

نخست شرط طهارت بود ز لوث حدث

به صیدگاه شه عشق عرضه ده خود را

که لطف او نکند فرق از سمین تا غث

به سوی عشق ندای رحیل بانگ نی است

لقداتاک نداء الرحیل کم تلبث

ز فیض پیر مغان یافت این نظر جامی

که در صحیفه هستی ندید نقش عبث