جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

وقت گل شد بزم عشرت بر لب جو خوشتر است

جام عیش از دست گلرویان گلبو خوشتر است

خوش بود ساقی چو نیکوروی و نیکو خو بود

وربود با این همه خوشخوان وخوشگو خوشتر است

پا به صحرا نه که بی خواری ننگ باغبان

سبزه خودرسته و گلهای خودرو خوشتر است

حیف باشد سبزه زیر پا سپردن در سماع

بر سر سبزه ز مستان رقص پهلو خوشتر است

گو مزن از دور زانو خوبرو چون می دهد

کز بتان ساقیگری زانو به زانو خوشتر است

خوش بود طوق زر اما گردن عشاق را

طوق سیم از ساعد جانان و بازو خوشتر است

روی در میخانه نه جامی به می کن خرقه رنگ

مرد در هر شیوه ای یکرنگ و یکرو خوشتر است