بود پاک از رنگها بی شیشه نور آفتاب
چون به رنگ شیشه ظاهر گشت شد برخود حجاب
گر نه رنگ شیشه ها گردد حجاب نور او
سطوت اشراق آن را مشکل آرد دیده تاب
شد حجاب آیینه نور جمال محتجب
ان هذا عند اصحاب الحجی شی ء عجاب
عارفان را طور هستی پاره گشتی چون کلیم
گر نبودی بر جمال ظاهر از مظهر نقاب
مظهر از روی تعین گرچه غیر ظاهراست
آید از روی حقیقت عین ظاهر در حساب
ظاهر اندر عین مظهر مظهر است این را بدان
مظهر اندر ذات ظاهر ظاهر است این را بیاب
آب باشد همچو ظاهر گل چو مظهر فی المثل
آب اندر گل چه باشد گل گل اندر آب آب
دعوی وحدت کنی جامی چه باک از مدعی
از سر انکار و رد گوید سوالت را جواب
گر نه چون عارف ز یکجا بینی انکار و قبول
باشد آن دعوی خطا والله اعلم بالصواب