جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

ای با رخت انوار مه و خور همه هیچ

با لعل تو سلسبیل و کوثر همه هیچ

بودم همه بین چو تیزبین شد چشمم

دیدم که همه تویی و دیگر همه هیچ