جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۲

دردا و هزار بار دردا دردا

کامروز ندارم خبری از فردا

فردا که شوم فرد ز بیگانه و خویش

رب ارحم لی ولا تذرنی فردا