به فکرت خواستم کز سر وحدت یابم آگاهی
خطاب آمد که از پیر مغان خواه آنچه می خواهی
کشم رخت ارادت بر در پیر مغان روزی
اگر دولت کند دمسازی و توفیق همراهی
نگویم با علو همتش زین اطلس والا
که دانم بر قد قدرش کند این جامه کوتاهی
شد از دیوان قسمت هر کسی را نامزد چیزی
من و جام صبوحی زاهد و ورد سحرگاهی
چه سود ای شیخ هر ساعت فزودن خرمن طاعت
چو نتوانی که یک جو از وجود خویشتن کاهی
به رقص آ ذره سان جامی چو آمد شامل حالت
فروغ آفتاب حشمت و جاه جهان شاهی
به اقبال قبول طبع شاه آوازه نظمت
چو صیت دولتش خواهد گرفت از ماه تا ماهی