ای شه تنگ قبایان مه زرین کمران
سرور کج کلهان خسرو شیرین پسران
مرهم سینه بی کینه آشفته دلان
مردم دیده غمدیده صاحبنظران
تا کی افتم به رهت آه زنان اشک فشان
تا کی آیم به درت نعره زنان جامه دران
گذری کن به سر عاشق مهجور که هست
محنت عاشقی و دولت خوبی گذران
با خیال تو سحر معذرتی می گفتم
کای شده مونس تنهایی خونین جگران
خویش را شهره به عشق دگران می سازم
تا نگویند حدیث من و تو بی خبران
گفت جامی چو دلت شیفته ماست چه باک
گر به تلبیس شوی شهره به عشق دگران