جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳

ز عشقت سینه بی غم نبینم

ز شوقت دیده بی نم نبینم

غم روی تو دارم جای آن هست

اگر من بعد روی غم نبینم

مگو از غیر من بگسل که من خود

کسی غیر از تو در عالم نبینم

ز تو هر بیدلی بیند جفایی

من بی صبر و دل آن هم نبینم

طبیبی را نمودم چاک دل گفت

برو کین درد را مرهم نبینم

مپوش آن رخ مباد از غم بمیرم

اگر روی تو را یکدم نبینم

به هر کس راز دل مگشای جامی

که در عالم کسی محرم نبینم