مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند

دست بگشاد و کنارانش گرفت

همچو عشق اندر دل و جانش گرفت

دست و پیشانیش بوسیدن گرفت

وز مقام و راه پُرسیدن گرفت

پرس‌پرسان می‌کشیدش تا به صدر

گفت گنجی یافتم آخر به صبر

گفت ای نور حَقُ و دفعِ حَرَج

معنی‌ اَلصَّبْرُ مِفتاحُ الفرج

ای لقای تو جواب هر سؤال

مشکل از تو حل شود بی‌قیل‌وقال

ترجمانی، هرچه ما را در دل است

دستگیری، هر که پایش در گل است

مَرْحَبا یا مُجْتَبی یا مُرْتَضی

إِنْ تَغِبْ جاءَ القَضَا ضَاقَ الفَضَا

اَنتَ مَوْلَی‌القَوْم مَنْ لا یَشْتَهِی

قَدْ رَدَی کلّا لَئِنْ لَمْ یَنتَهِی

چون گذشت آن مجلس و خوانِ کرم

دست او بگرفت و بُرد اندر حرم