بازم کمند شوق به سوی تو میکشد
خاطر به خدمت سگ کوی تو میکشد
دل کو دو اسپه از غم خوبان همیگریخت
عشقش عنان گرفته به سوی تو میکشد
بوی تو یافت از گل نورسته باغبان
چندین جفای خار به بوی تو میکشد
تهمت چه بر زمانه نهد دل به جور و کین
کاینها همه ز تندی خوی تو میکشد
از جعد حلقهحلقهٔ سنبل مرا چه سود
چون خاطرم به حلقه موی تو میکشد
بس پیر خلقه پوش که در دور لعل تو
از سر نهاده زهد سبوی تو میکشد
آشفته بلبلیست جدا از بهار و باغ
جامی که ناله بیگل روی تو میکشد