جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

ای ترک شوخ این همه ناز و عتاب چیست

با دل شکستگان ستم بی حساب چیست

دارم تظلمی به تو آهسته ران سمند

ای سنگدل به رغم منت این شتاب چیست

۳

گفتی شبی به خواب تو آیم ولی چه سود

چون من به عمر خویش ندانم که خواب چیست

گر من نه غرق آتش و آبم ز شوق تو

این سینه پر آتش و چشم پر آب چیست

بی تو ز ضعف قوت جنبیدنم نماند

در حیرتم که در دلم این اضطراب چیست

۶

از مدرسه به کعبه روم یا به میکده

ای پیر ره بگوی طریق صواب چیست

جامی چه لاف می زنی از پاکدامنی

بر خرقه تو این همه داغ شراب چیست