جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

ای ترک شوخ این همه ناز و عتاب چیست

با دل شکستگان ستم بی حساب چیست

دارم تظلمی به تو آهسته ران سمند

ای سنگدل به رغم منت این شتاب چیست

گفتی شبی به خواب تو آیم ولی چه سود

چون من به عمر خویش ندانم که خواب چیست

گر من نه غرق آتش و آبم ز شوق تو

این سینه پر آتش و چشم پر آب چیست

بی تو ز ضعف قوت جنبیدنم نماند

در حیرتم که در دلم این اضطراب چیست

از مدرسه به کعبه روم یا به میکده

ای پیر ره بگوی طریق صواب چیست

جامی چه لاف می زنی از پاکدامنی

بر خرقه تو این همه داغ شراب چیست