ز در درا و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
ستاره شب هجران نمیفشاند نور
به آفتاب رخت روز ما منور کن
برون خرام و برافروز عالمی ز رخت
سخن بگوی و جهان پر ز درّ و گوهر کن
بگو به خازن جنت که خاک مجلس ما
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن
چه لاله داغ دل و اشکهای خونین بین
بیا بیا و تماشای باغ و منظر کن
طمع به وصل شما حدّ چون منی نبود
حوالتم به یکی از نقاط دیگر کن
ز زهد خشک به جائی نمیرسی ای فیض
به روز شربت وصلش دهان ما تر کن
به آب تقوی و طاعت به کار تخم ولاش
دماغ را ز گل باغ دل معطر کن