فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

عید است روز جمعه و یاران در انتظار

یا رب امام را به مصلّی کن آشکار

شاید که یک نماز که با او ادا کنیم

گردیم مستحق که کنی مغفرت نثار

خوش دولتی است خرّم و خوش خسرو کریم

یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه‏دار

زانجا که پرده‏پوشی عفو کریم تست

بر قلب ما بپوش که نقدیست کم عیار

ترسم که روز حشر عنان در عنان رود

طاعات دشمنان و گناهان دوستدار

جز نقد جان به دست ندارم، امام کو؟

کان نیز بر غبار ره او کنم نثار

ای آبروی دور زمان بی تو سوخت فیض

پا در رکاب آر که از دست رفت کار