فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶

به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت

گذرد ز آسمان‌ها بدرد حجاب‌ها را

صبا به لطف بگو ختم آل طاها را

که فرقت تو به زاری بسوخت دل‌ها را

قرار خاطر ما هم تو می‌‏توانی شد

که سر به کوه و بیابان تو داده‌‏ای ما را

برون خرام ز مغرب که تیره شد آفاق

ز رسم خویش بگردان طلوع بیضا را

بیا بیا که حضور تو مرده زنده کند

ز آسمان به زمین آورد مسیحا را

نماند صبر و سکون بعد از این به هیچ دلی

به وصل گل برسان بلبلان شیدا را

خوش آن زمان که به نور تو راه حق سپریم

طریق و منزل و مقصد یکی شود ما را

نهد به پای تو سر فیض و جان کند تسلیم

گذشت قطره ز مستی چو دید دریا را