همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

زلفش سر کبر و سرفرازی دارد

زان کشتن عاشقان به بازی دارد

ای دل تو چه می‌شوی چنین در کارش

کار سر زلف او درازی دارد