همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

لب بر لب من نهاد این لطف بس است

می‌گفت که با کشته خویشم هوس است

جان زندگی‌ای یافت ز بوی نفسش

معلومم شد که زندگانی نفس است