چشم خود را دوست میدارم که رویش دیدهام
عاشقم بر گوش خود کآواز او بشنیدهام
ای حریفان من در این مذهب نه امروز آمدم
عشق او در مجلس روحانیان ورزیدهام
چون سماع عاشقانش گرم شد روز الست
من به پهلو زان جهان تا این جهان گردیدهام
عالم صورت حجاب روی معشوق من است
پرتوی از حسن تو در روی خوبان دیدهام
سرو را گفتم چرا میلرزی از باد صبا
گفت دارد بوی او از بوی او لرزیدهام
در گلستان یار ما وقت سحر چون میگذشت
گفت گل انصاف من بر روی خود خندیدهام
مشک را بر بوی زلفش بر گریبان بستهام
لاله و گل را به یاد رنگ او بوییدهام