دوش با من لطفکی آغاز کرد آن دلبرک
کاب حیوان میچکانید از لب چون شکرک
گفت اگر بوس و کناری داری از من آرزو
در میان نه تا به جای آرد به جان این چاکرک
گفتمش زان عارض چون لالهام یک بوسه بخش
گفت ای کژ طبع باری پارهای زان سوترک