دردمندان را ز بوی دوست درمان میرسد
مژدۀ فرزند پیش پیر کنعان میرسد
یوسف کنعانی از زندان همییابد خلاص
خاتم دولت به انگشت سلیمان میرسد
خضر را نور الهی رهنمایی میکند
کز میان تیرگی بر آب حیوان میرسد
امن و راحت در میان ملک پیدا میشود
سایه کیخسرو فرخ به ایران میرسد
چشم روشن میشود چون صبح دولت میدمد
این شب تاریک ظلمانی به پایان میرسد
میدرفشد ابر و میگوید زمین مرده را
تازه و سیراب خواهی شد که باران میرسد
بلبلان را باد نوروزی بشارت میدهد
کز ره یک ساله گل سوی گلستان میرسد
میرساند عاشقان را باد پیغامی ز دوست
وه که زان همدم چه راحتها به ایشان میرسد
همچو سلطان نبوت را ز انفاس اویس
جان ما را راحتی از بوی جانان میرسد
این نسیم خوش نفس و آسایش جان همام
از غبار منزل او عنبرافشان میرسد