گر گم شوی از خود خبر یار بیابی
چون یافتی آن گمشده بسیار بیابی
با موسی دیدار طلب وعده همین بود
گر محو شوی دولت دیدار بیابی
چون سر به گریبان بری و غیر نبینی
در خرف نگو جوی که زنار بیابی
گم شد سر و دستار تو از زحمت اغیار
گر بار بیابی سر و دستار بیابی
دل جانب دلدار چنان دار که از دل
هر بار که جونی بر دلدار بیابی
گر طالب دردی که ز سوز نفس او
ناجسته علاج دل بیمار بیابی
آن عاشق دلسوخته امروز کمال است
کز گفته او گرمی عطار بیابی