کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹

قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی

گره به دریا برسی قطره نبی دریایی

پیش او آنی و در خانقه الله گونی

او مولی و در مدرسه مولانایی

گرنه با اونی اگر پادشهی درویشی

ال ورن بیخویشی اگر با همه تنهایی

بی غمش در تعبی با غم او در طربی

دریاب لب او مگی با لب او حلوایی

گه دلی گاه زبان گاه نهان گاه عیان

گاه آیینه گهی طوطی شکرخایی

زنگ هر آینه کان روی توان دید توئی

دم به دم ز آینه این زنگ چرا نزدایی

پیش روی تو صد آئینه نهادست کمال

روشنست آینه ها بنگر اگر بینایی