کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۶

چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن

زلب تو وعده دادن پس وعده ناز کردن

من دل سیه چو خالت نکنم شکیب از آن لب

ز شکر کجا تواند مگس احتراز کردن

بسؤال بوسه از ما چه کنی به خواب چشمان

در منعمان نشاید بگدا فراز کردن

رخ خوب باز بگشا که قیامت است بیتو

چو قیامت است باید در خلا باز کردن

بسجود سوی قبله بنهم خیال رویت

که حضور باید اول پس از آن نماز کردن

ز در تو عاشقان را بحرم کجا کشد دل

چو نو کعبه ای چه حاجت هوس حجاز کردن

تو کئی کمال باری که بساط قرب جوئی

بحد گلیم باید پی خود دراز کردن