کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

هرگاه که به ناکامی دور از لب بار افتم

چون خسته بی مرهم مجروح و نگار افتم

مخمور و خراب آمد جان بیلب نوشینش

چون می نبود لابد در رنج خمار افتم

هرجا نظر اندازم بی تو به درخت گل

از گریه به بالایش چون ابر بهار افتم

آن بار به من صد ره نزدیک ترست از من

گر دور به صد منزل از بار و دیار افتم

باشم همه شب با به در گشت مگر ناگه

با چارده ماه خود یک شب به دو چار افتم

صد موج زند اشکم از شوق کنار او

گو موج بزن دریا باشد به کنار افتم

با زاهد اگر افتم ساکن شودم گریه

چون پیش کمال آیم در ناله زار افتم