کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

زاهد شهرم و صاحب نظر و شاهد باز

شسته سجاده به می کرده به میخانه نماز

طاعت باده پرستان چه به مسجد چه بدیر

عشق ورزیدن رندان چه حقیقت چه مجاز

دیگران معتقد زهد و نمازند هنوز

ما به مقصود رسیدیم برندی و نیاز

آستان در تو منزل شهبازان است

مگسان را چه محل بر سر کویت پرواز

بنده طالع شوریده خویشم که مرا

در سر زلف پریشانش بشد عمر دراز

برسان هر سئم و جور که خواهی به کمال

خوش بود بر دل محمود ستم های ایاز