چون محمدباقر از حکم خداوند حکیم
بر سرش افتاد شوق قرب خلاق رحیم
دید نبود این جهان را جز غم و رنج و تعب
زحمتش بار گران و محنتش دردی الیم
دیده بست از فطرت پست لئیم روزگار
چشم بگشود از پی الطاف و نعمای کریم
تا ندای ارجعی بشنید از پیک اله
رفت در گلزار جهت مرغ روحش چون نسیم
از کمال رغبت و فیض حضور و اوج قرب
از حضیض تن بشد بر شاخه طوبی مقیم
کرد مصف عمر در مدح نبی و آل او
بس در ناسفته سفت از نظم و طبع مستقیم
آسمان چون بیعدیلش دید در فضل و کمال
کرد پنهان پیکرش در خاک چون در یتیم
از محرم شانزده بگذشت در یوم خمیس
رفت مهمان شد بخوان جو در زاق قدیم
بهر تاریخ وفاتش خامه (حاجب) نوشت
داد یزدان جای صامت سوی جنات نعیم