خوش آن دل که دایم بلا میپسندد
می از ساغر ابتلا میپسندد
بلا با ولا چون قرین شد خدا هم
بلا را به اهل ولا میپسندد
مکش روی در هم ز وضع گدایان
که حق دوستان را گدا میپسندد
بود مرد آن کس که چون دید دردی
ز یک درد دیگر دوا میپسندد
من از صبر و تسلیم بهتر متاعی
ندیدم که او را خدا میپسندد
رضا با رضای خدا شو که از خود
همه بندگان را رضا میپسندد
ز انعام عام خدا بهره دارد
هر آنکس لطف و سخا میپسندد
سخی را بسوزد به آتش خداوند
سخا را ببین تا کجا میپسندد
به هر قدر مقدور باشد عطا کن
که ایزد کف باعطا میپسندد
اگر زاهدی ترک روی و ریا کن
که او زهد را بیریا میپسندد
ببر زنگ کین کسان را ز سینه
که آئینه را باصفا میپسندد
به عهدی که کردی به هرکس وفا کن
که حق عهد را باوفا میپسندد
مریز از طمع گوهر آبرو را
که او چهره را باحیا میپسندد
دلی را که معراج فرموده نامش
ز انوار دین باضیا میپسندد
برو شکر کن با پسندیده حق
گرت خسته در مبتلا میپسندد
به یکتا که هر نعمتی هست یکتا
به کونینش از بهر ما میپسندد
شکایت نداریم ما از جفایش
کسی را که بر ما جفا میپسندد
کسی کز جفایی بود روی گردان
جفا پس به مردم چرا میپسندد
نه خائف ز عصیان نه مغرور رحمت
قرینت به خوف و رجا میپسندد
به روشن دلی نوری از غیب (صامت)
از انوار آل عبا میپسندد