آب و نان جانند اما این کجا و آن کجا
هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا
قلب امکان احمد ختمی مآب و بو برای اوب
هر دو انسانند اما این کجا و آن کجا
نزد اهل صورت و معنی شه دین بایزید
هر دو سلطانند اما این کجا و آن کجا
در ره جانان نثار جان و بذل سیم و زر
هر دو آسانند اما این کجا و آن کجا
چشم کور و قلب نابینا برای آدمی
هر دو نقصانند اما این کجا و آن کجا
دعوی دینداری و سردادن اندر راه دین
هر دو برهانند اما این کجا و آن کجا
دوست با دشمن ز صبر و طاقت شاه شهید
هر دو حیرانند اما این کجا و آن کجا
در زمین کربلا حر با حسین تشنه لب
هر دو مهمانند اما این کجا و آن کجا
گر رسد بر دین زیبانی یا به دنیا زحمتی
هر دو خسرانند اما این کجا و آن کجا
شاه دین در فکر آب و شمردون در فکر خون
هر دهو عطشانند اما این کجا و آن کجا
آفتاب اندر فلک راس حسین اندر تنور
هر دو تایانند اما این کجا و آن کجا
زینب دلخون و ابن سعد از بهر حسین
هر دو گریانند اما این کجا و ین کجا
از برای ماتم فرزند زهرا عرش و فرش
هر دو لرزانند اما این کجا و آن کجا
حلقه گیسوی اکبر قلب لیلای غریب
هر دو پیچانند اما این کجا و آن کجا
ماه در گردون سر سالار دین اندر تنور
هر دو رخشانند اما این کجا و آن کجا
قلب زینب با خیام عصمت آل رسول
هر دو سوزانند اما این کجا و آن کجا
خنجر شمر و خدنگ آه زینب در کمین
هر دو برانند اما این کجا و آن کجا
درد وداع شام و کوفه بهر سجاد از نظر
هر دو پنهانند اما این کجا و و آن کجا
دعوی اسلام و قتل شاه دین بهریزید
هر دو عصیانند اما این کجا و آن کجا
مهربانی با یتیمان یا به اطفال حسین
هر دو احسانند اما این کجا و آن کجا
بیپدر، دنیا و شهر شام بهر عابدین
هر دو زندانند اما این کجا و آن کجا
آب نوح و اشک چشم زینب خونین جگر
هر دو طوفانند اما این کجا و آن کجا
کشتن و مردان به دوران (صامت) از داغ حسین
هر دو درمانند اما این کجا و آن کجا