صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیرالمومنین علیه افضل الصلوه

هر که را فیض ازل از بخت برخوردار کرد

جای در ظل لوای حیدر کرار کرد

مظهر الطاف یزدان قبله امکان علی

آنکه حق او را معین احمد مختار کرد

آن که اندر نصرت اسلام روز کارزار

روز را چون شب به چشم لشگر کفار کرد

آن که شد گردان گردانکش به تیغ وی ذلیل

آنکه عباد وثن را تا قیامت خوار کرد

مقتدای خاکیان شاهی که خاک پای او

دست قدرت سرمه چشم اولوالابصار کرد

برد عمرو عبدود را تیغ وی بر خاک مرگ

چشم مرحب را ز خواب سرکشی بیدار کرد

هست احیاکردن اموات کار کردگار

ای عجب کانشاه از این کارها بسیار کرد

با دم شمشیر بران و به صمصام زبان

از خس و خاشاک راه شرع را هموار کرد

درد بدبختی ببین کار ثنایش در غدیر

آنکه بخ بخ گفت قول خویش را انکار کرد

اینچنین پنداشت کز تدلیس و تلبیس وحیل

می‌تواند نور حق خاموش از این رفتار کرد

خوب جایی رفت آخر از تعصب وقت مرگ

اختیار نار را بهر دفع عار کرد

عاقبت تخم نفاقی کشت تا روز جزا

خلق را گمراه از آن بدخت کج رفتار کرد

دفتر ارشاد را پیچید در یک سو نهاد

چون ز کین غصب فدک از عترت اطهار کرد

اهل طغیان را از این رفتار شوم ناپسند

آن غلیظ! لقب با اولاد سفیان یار کرد

تا حسین تشنه لب را از وطن آواره ساخت

برد واندر کربلایی یار و بی‌انصار کرد

تا حسین تشنه لب را از وطن آواره ساخت

بردواندر کربلایی یار و بی‌انصار کرد

در کنار ملتقی البحرین شاه تشنه را

از قفا بی‌سر ز نوک خنجر خونخوار کرد

اینقدر بار ستم بر دوش زینب بار ساخت

کان ستمکش را ز دست زندگی بیزار کرد

پیش چشمش جسم مجروح حسین چون توتیا

روزگار آخر ز سم توسن اشرار کرد

از غم بی دستی عباس خم همچون هلال

قامت کلثوم دل پرخون بی غم خوار کرد

با سفارشهای پیغمبر به اطفال یتیم

شمر اولاد حسین را بی سبب آزار کرد

یعنی اندر خیمگاه شاهدین آتش نهاد

خوار و نالان کودکانش را به روی خار کرد

ساخت خولی راس پرخون حسین خاکستری

خوب مهمانی ز سبط سید ابرار کرد

اف بدرود هر دون پرور که زینب عاقبت

سر برهنه رو به سوی کوچه و بازار کرد

یا علی ای غیرت الله دخترت را روزگار

وارد بزم یزید کافر غدار کرد

بسکه از هر سو غم و ماتم به (صامت) رو نهاد

سر بزیر پر ز محنت همچو بوتیمار کرد