از تو چشمم چو غطت کی طرف مه باشد
با خیال تو کرا در دل من ره باشد
پیش رخسار تو افزون تر ازین آه کشم
بیشتر ناله مرغان به سحرگه باشد
طره از نار مده تاب که آن زلف دراز
شب عمرست و نخواهیم که کوته باشد
کس ندانست که آن نقل دهان روزی کیست
رزق در پرده نیست که آگه باشد
قد و رفتار گر اینست زهی گستاخی
که بجز سایه تو کس به تو همره باشد
استخوانم ز په واقعه شطرنج کنید
تا نهم رخ به بساطی که چنین شه باشد
گر به بینی دهن ننگ وقد بار کمال
بوسه ده خواه و بگز صفر و الف ده باشد