حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

جل صبح خمیر خاک آدم که سرشت

زان قوم نیم که ترسم از دوزخ زشت

بیهوده چه غم خورم که معلومم نیست

تا بر سر من در ازل ایزد چه نوشت