قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۳۲

عمری ز پی دوست نمودم تک و دو

عقلم به هزار جانب انداخت جلو

عشق آمد و هنگامه دیگر سر کرد

آن معرکه برشکست ای عقل برو