قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۹

عقل آمد و دل در اضطراب است همان

بی عشق، خردمند خراب است همان

هرچند که ابر، کشت را در کارست

محتاج به فیض آفتاب است همان