قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷۴

آن شوخ که دل به جلوه او دادم

از شوخی، داد خانمان بر بادم

عالم همه زو پرست و من زین شادم

کش راهِ برون شد نبود از یادم