قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۴

شب‌های دراز رفت و خوابی نه هنوز

خمیازه مرا کشت و شرابی نه هنوز

یک ره به کفم جام صبوحی نرسید

صد صبح دمید و آفتابی نه هنوز