قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۲

از اصل، ز فرع، فکر دوری‌ست فرار

گیرم که ز اصل خویش باشد بیزار

موج از دریا گریختن نتواند

هرچند که دست و پا زند بهر کنار