قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۸

دل پیش ز دردم از قرار اندازد

کی کار مرا به وقت کار اندازد؟

سودای دلم همیشه طغیان دارد

آن نیست که شورش به بهار اندازد