قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۰

خون شد جگر امشبم ز نادیدن صبح

گویا که بریده شد پی توسن صبح

آه سحرم اگر مددکار شود

از پنجه خورشید کشم دامن صبح