قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲

عمری‌ست که یار درد من افزوده‌ست

بر دیده من پای ز غفلت سوده‌ست

شکر قدمش چگونه گویم که هنوز

چون حلقه دام، خاک و خون آلوده‌ست