قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

بر من ز تمنای دل کام‌پرست

افتاده ز بس شکست بر روی شکست

هرگاه که خون شود دلم شاد شوم

شاید که به خون دل ز خون شویم دست