قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

واعظ که خبر ندارد از جان خراب

از شغل ملامتم ندارد خور و خواب

او گرم نصیحت است و من می‌گویم

از دیده، به آب سرد، می‌ریزد آب