قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲

نماند در بدنم جان ز جستجوی گلی

مگر نسیم کند زنده‌ام به بوی گلی

نماند بی چمن امشب مرا حیات، مگر

نسیم صبح کند زنده‌ام به بوی گلی

نشاط تنگدلی در چمن حرامم باد

اگر چو غنچه دلم وا شود به روی گلی

به عندلیب پس از من قسم، که تا بودم

نبرد جانب گلزارم آرزوی گلی

چه حاجتم به چمن، چون همیشه هست مرا

زبان چو غنچه پر از گل ز گفتگوی گلی