خامه در وصف لبت کار مسیحا میکند
حرف زلفت بر ورق خط را چلیپا میکند
تا نباشد هیچ عضوی بر تنش بی درد عشق
لاله داغ خویش را قسمت بر اعضا میکند
عالمی را ابر نیسانی به طوفان میدهد
تا به دریا قطرهای را در صدف جا میکند
آنکه پیشش اعتباری نیست عمر خضر را
کی ز حال کشتگان خویش پروا میکند
از هجوم تیرباران غمت در سینهام
ناله جای خود به صد تشویش پیدا میکند
بر دل ما دارد از روی محبت نکتهها
کی کند با دیگران عشق آنچه با ما میکند
کشتی نوح است گویی گشته بر طوفان سوار
هرکه از چشم ترم نعلین در پا میکند
پیش آزادان بود قدر اسیران بیشتر
بر سر سرو سهی قمری ازان جا میکند
از ترحم بر دل ما ناخنی هرگز نزد
آنکه از کار گرفتاران گره وا میکند
در دل بیرحم خوبان هیچ تاثیری نکرد
ناله قدسی که جا در سنگ خارا میکند