قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

بهر هر دیوانه گر ویرانه‌ای پیدا شود

کی من بی‌خانمان را خانه‌ای پیدا شود؟

شمع با آن سرکشیها، تا نگاه واپسین

چشم بر راه است تا پروانه‌ای پیدا شود

از شراب معرفت، نومید نتوان زیستن

پای خم گیریم تا پیمانه‌ای پیدا شود

فیض بسیارست اما فیض‌جویان کمترند

پر بر آرد سنگ اگر دیوانه‌ای پیدا شود

ذره‌ای از دوست خالی نیست پیش عارفان

شمع بسیار است اگر پروانه‌ای پیدا شود

با جوانان می‌کنم پیرانه سر اظهار عشق

تا برای کودکان افسانه‌ای پیدا شود

سعی اگر ناقص نباشد، هیچ‌کس بی‌فیض نیست

خاک هر دهقان که بیزی، دانه‌ای پیدا شود

دست شمشاد از کجا، آرایش زلف از کجا

صبر کن تا درخور مو، شانه‌ای پیدا شود