قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

دلی که عشق نکردش چو لاله داغ کجاست

خبر دهید که فانوس بی‌چراغ کجاست

به دیده خون ز دلم دیردیر می‌آید

کسی که زود کند باده در ایاغ کجاست

هزار داغ به دل دارم و نمی‌دانم

ز بی‌خودی که مرا دل کجا و داغ کجاست

نظاره گل و فریاد عندلیب خوش است

دلم گرفته ز مجلس، بهار و باغ کجاست

نسیم عافیت از ملک ما نمی‌خیزد

به کشوری که غمت ره برد، فراغ کجاست

طریق عشق تو بی خون دیده نتوان رفت

چو روز من شده تاریک ره چراغ کجاست

به کوی تیره‌دلان جا نکرده‌ام قدسی

درین چمن که منم آشیان زاغ کجاست