قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

گشته چون آینه روشن دل بی‌کینه ما

تا فتد عکس جمال تو در آیینه ما

غمزه‌ات ناوک بیداد نیاورده به زه

دل به خون گشته ز مژگان تو در سینه ما

گرمی سلسه عشق ز داغ دل ماست

گوهر درد برد عشق ز گنجینه ما

عشق پیوسته به تعلیم جنون مشغول است

رسم آزادشدن نیست در آدینه ما

دوش بودیم ز وصل تو چو قدسی محروم

هست تا روز جزا حسرت دوشینه ما