رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا
داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا
مدعی بر خویش میپیچد چو مکتوب از حسد
ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا
عکس رویش را زچشم آیینه دل جذب کرد
دل به دست دیده هم نگذاشت مطلوب مرا
شاید از آشفتگیهای دلم یادش دهد
ای صبا آشفتهتر کن زلف محبوب مرا
جز دل دیوانه با من هیچکس همدم نبود
ماندهام تنها کجا بردید محبوب مرا؟
دل به جان آمد ز غم خواهد شد افغانش بلند
بیش ازین تاب صبوری نیست ایوب مرا
کی گشاید دور از آن رخ، دل نظر بر هیچکس
بسته عشق از غیر یوسف، دیده یعقوب مرا